آيا حقوق بشر مقوله‌اي است بورژوائي؟

 

بابك عماد  

 

امروز كه از مقوله حقوق بشر صحبت مي‌شود، همه نظرها معطوف به آزادي گفت و شنود، آزادي انديشه، آزادي احزاب، تشكل‌هاي صنفي، اجتماعات و تدوين قوانيني است كه تجاوز به حق انسان در چارچوب حقوقي و قضائي را منع مي‌كند. 

در فرايند شكل گيري جامعه طبقاتي، حق كشي و پايمال كردن حقوق انسان بيك اصل جوامع بشري تبديل شد و در دوران‌هاي مختلف تاريخي با تحولاتي كه در جامعه بشري رخ داد اشكال آن نيز تغيير كرد. همسو با پيدايش چنين وضعي، طبقات محكوم براي بدست آوردن حقوق پايمال شده خود پيوسته با طبقات حاكم در ستيز بوده‌اند. با ظهور نظام اجتماعي سرمايه‌داري و ايجاد ساختارهاي مدني براي اداره جامعه بشري، انسان ناگزير شد روابط ميان خود(طبقات اجتماعي) را بازتعريف نمايد. در جريان اين تحول، طبقات اجتماعي منافع، انگيز‌ها و اهداف كاملا متفاوتي را دنبال كرده‌اند. طبقه حاكم همواره سعي كرده‌ با تدوين قوانين متناسب با موقعيت طبقاتي خود حقوق طبقه محكوم( توده مردم) را پايمال كند. در مقابل طبقه محكوم براي دستيابي به حقوق انساني خود در مقابل زورگوئي‌ها و حق كشي‌هاي طبقه حاكم دست به مبارزه و قيام زده است. اگر بخواهيم به نمونه‌هاي تاريخي برجسته در اين رابطه اشاره كنيم بايد به  قيام برده‌ها برهبري اسپارتاكوس، قيام‌هاي دهقاني در سده‌هاي چهارده و پانزده و انقلابات اجتماعي و كارگري در اواخر قرن نوزده  نظير انقلاب فرانسه و اوايل و اواخر  قرن بيست نظير انقلاب روسيه اشاره كرد.   

در طول تاريخ ، همواره تحولاتي در زندگي انسان بويژه در زمينه حقوق بشر  رخ داده كه  فرايند كشمكش ميان طبقات حاكم و طبقات فرودست و رشد جامعه بشري بوده است. طبقات حاكم براي همسو كردن خود با تحولات جامعه بشري،بارها در طول تاريخ ناچار به بازتعريف نظريه‌ي‌ نظام اجتماعي خود شده‌اند. در حالي كه طبقات فرودست بر بستر اين تحولات، طبقات حاكم را براي احياي حقوق از دست رفته خود تحت فشار فرار داده‌ و آن‌ها را ناچار به تعديل برخي قوانين نظام اجتماعي خود كرده‌اند. اگر امروز طبقه حاكم بورژوازي در باره حقوق بشر صحبت مي‌كند و يا برخي آزادي‌هاي اجتماعي را در قوانين خود طرح و جرايم كيفري را به روش مدني دادگاه و قاضي و وكيل رفع و رجوع مي‌كند، نه بخاطر احترام به شان انساني است و نه بخاطر باور به رعايت حقوق توده مردم. در نظام اجتماعي سرمايه‌داري وجه مشخصه جامعه طبقاتي نسبت به نظام‌هاي اجتماعي پيش از آن كه طبقات محكوم در بي حقوقي مطلق بسر مي‌بردند تغيير كرده است. در اين نظام برده‌داري به شيوه كلاسيك آن از بين رفته و ديگر دهقان بعنوان سهم مالك از زمين مورد خريد و فروش قرار نمي‌گيرد. در نظام اجتماعي سرمايه‌داري طبقه محكوم ديگر فرمانبر بي چون و چرا يا پراكنده و ضعيف نيست. براي حقوق خود مبارزه مي‌كند، ابزارهاي سياسي و سازماني خود را بپا مي‌كند و به طور مداوم براي دستيابي به حقوق خود طبقه حاكم بورژوازي را تحت فشار قرار مي‌دهد و  توانسته مطالبات انساني خود را در بسياري از عرصه‌هاي زندگي از او بگيرد يا او را ملزم به طرح آن‌ها در قوانين خود كند.

بر اثر تحولاتي كه امروز در جامعه بشري بوجود آمده، بورژوازي نمي‌تواند جامعه را با معيارها و ابزارهاي دوران بربريت يا حتي دوران‌هاي تاريخي پيش از خود اداره كند. مناسبات اجتماعي و شرايط عيني و ذهني توده‌ها تغيير كرده است. بحسب اين تغييرات بورژوازي ناچار شده تغييراتي هر چند دست و پا شكسته  و روبنائي در سازمان اجتماعي و مناسيات خود با توده مردم بوجود آورد. بدون اين تغييرات، بدون انعكاس برخي حقوق مدني و دمكراتيك در قوانين نظير گزينش حق راي عمومي و موادي از مباني حقوف بشر، بدون تدوين قوانيني كه رابطه ميان طبقه حاكم و طبقه محكوم را در همه عرصه‌هاي اجتماعي كار مشخص كند، بدون وجود پارلمان و دستگاه دولت با مفهوم امروزي آن، بدون...، جامعه بشري كنوني و نظام اجتماعي سرمايه‌داري ناظر بر آن كاركرد نمي‌يافت.

بورژوازي براي آنكه آنچه را كه جامعه بشري طي قرن‌ها براي بدست آوردن آن تلاش كرده به خود منتسب كند، با فريبكاري زايدالوصفي تلاش مي‌كند خود را با آن‌ها تعريف كند. مقوله حقوق بشر هم از اين دست است، اگرچه به آن اعتقاد ندارد و موجوديت طبقاتي‌اش در تضاد كامل با آن است، اما از طريق تبليغات و ايجاد فضاي رواني در جامعه، تلاش كرده اين ذهنيت را در افكار عمومي بوجود آورد كه مدافع بي چون و چراي  آن است. با وجود اين آيا بايد دستاوردهاي تاكنوني جامعه بشري در زمينه حقوق بشر، مدني و  دمكراتيك را به حساب بورژوازي گذاشت و مبارزه براي احقاق آن را يك مقوله‌ بورژوائي دانست؟

حقوق بشر مانند ساير مسائل اجتماعي، عرصه‌اي از مبارزه توده‌ مردم براي احياي حقوق از دست رفته‌شان است. مبارزه در هر عرصه اجتماعي، بر عرصه‌هاي ديگر تاثير بلاواسطه و فوري دارد. هيچ عرصه‌اي از فعاليت بشر مستقل از عرصه‌هاي ديگر نيست. اگر توده‌هاي مردم از حق تشكل و اعتصاب در كارخانه و اداره و بيمارستان و دانشگاه و مدرسه برخوردار باشند و از زندان و شكنجه و اعدام نهراسند، آسان‌تر مي‌توانند عليه احجافات و تضييقاتي كه بورژوازي به جامعه بشري تحميل كرده مبارزه و قيام كنند.

طبيعي است مفهوم حقوق بشر در نظر مردم به حيطه و تفسيري كه طبقه حاكم بوررژوازي ارائه مي‌دهد محدود نمي‌شود. حقوق انسان تنها به حق او در زمينه‌هاي حقوقي و قضائي محدود نيست. انسان(كار) استثمار مي‌شود و ناچار است براي امرار معاش نيروي كار خود را به كارفرما بفروشد. عرصه‌ كار هم عرصه حق كشي است و بنابراين مبارزه در اين راستا همسو  با مبارزه براي كسب حقوق در عرصه‌هاي ديگر زندگي قرنها در جريان بوده است. مبارزه در اين دو عرصه همواره در يك رابطه تنگاتنگ، اما با ابزارهاي متفاوت صورت گرفته است. ساد‌ه انديشي خواهد بود اگر از سنديكا يا اتحاديه كارگري انتظار داشته ياشيم كار حقوق بشري انجام دهد، يا از يك سازمان حقوق بشري يا سياسي و “دمكراتيك“ انتظار فعاليت سنديكائي داشته باشيم. در عين حال كه هر يك از اينها بعنوان ابزارهاي سازماني طبقات محكوم از هم ديگر تاثير مي‌پديرند، اما حيطه كاري و وظايف جداگانه مربوط بخود دارند. اين به هيچ وجه نافي فعاليت يك كارگر يا يك فعال جنبش كارگري در يك سارمان حقوق بشري يا “دمكراتيك“ و سياسي يا يك فعال حقوق بشري در سنديكا و اتحاديه نيست. آنچه مهم است اين است كه اين ابزارها را در خدمت به منافع  طبقه محكوم(توده‌ مردم) به كار گيريم. اگر امروز يك زنداني سياسي سابق از طريق بازگوئي رنج‌هائي كه در زندان بر او رفته، به  افشاي بيدادگري‌هاي طبقه بورژازي مذهبي حاكم بر ايران در زندان مي‌پردازد، آن را با هدف تقويت مبارزه توده‌ها براي رهائي از نظم غيرانساني موجود حاكم بر ايران انجام مي‌دهد. اگر بپذيريم عنصر آگاهي شرط لازم مبارزه است، پس اين را نيز بايد بپذيريم كه بدون اطلاعات و انتقال تجربه عنصر آگاهي بوجود نخواهد آمد. نقش عنصرآگاه براي بردن آگاهي به ميان مردم همان‌قدر مهم است كه مبارزه مردم براي ارتقاء حقوق بشر، سطح زندگي و معيشت حود.